shaparak
تنهام گذاشت
پک لاغری مهزل (مُهَزِّل = لاغر کننده)، مجموعه ای است که با هدف کاهش وزن و رسیدن به تناسب اندام طراحی شده
ودارای قرص های لاغری، متر، سخنرانی های مرتبط با کاهش وزن و تناسب اندام، آموزش حرکات صحیح ورزشی،
نکاتکاربردی در طب سنتی، و راهنمای استفاده است که برای اولین بار و به طور اختصاصی، از طریق فروشگاه
اینترنتی5040، به صورت یک بسته کامل در اختیار خریداران عزیز قرار گرفته است.
پک لاغری مهزّلاین فرآورده طب سنّتی، یک محصول کاملاً گیاهی است که از ترکیبات زیر تشکیل شده است:
به علت اینکه تمام موارد تشکیل دهنده این قرص، کاملاً طبیعی و گیاهی هستند، این محصول کاملاً با بدن انسان سازگاری داشته و جایگزینی مناسب برای قرص های لاغری شیمیایی می باشد. قرص گیاهی مهزّل، دارای مجوز های لازم از وزارت بهداشت، درمان، و آموزش پزشکی کشور است که به شرح ذیل می باشد:
مشخصات کلی :
برای ورود به سایت اصلی فروشگاه اینترنتی 5040 و مشاهده توضیحات کامل و خرید پک لاغری مهزل کلیک کنید.
یک شنبه 22 / 1 / 1393برچسب:, :: 12:44 :: نويسنده : akram wiki 5040
برای خرید بهترین محصول هابا قیمتی مناسب و باورنکردنی ازبهترین فروشگاه اینترنتی ایران 5040 یک شنبه 22 / 1 / 1393برچسب:, :: 12:42 :: نويسنده : akram یک شنبه 22 / 1 / 1398برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : akram روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم
گذشته مقدس است ، بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو…
باور نمیکردم با تو به سرزمین عشق و احساس آمده ام یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : akram نمی دانم کی این لحظات بی تو بودن تمام خواهد شد. نمی دانم آیا باز خواهی گشت ؟ و مرا بار دیگر صدا خواهی زد ؟ تمام عشق و زندگی من بیا که چشمانی اشکبار به جاده ی انتظار خیره مانده تا روزی تورا که برمیگردی ببیند . حنجره ای که سکوت اختیار کرده فریاد برآرد که دوستت دارد و قلبی که به یادت می تپد بگوید که بعد از تو دیگر هیچ امیدی به تپیدن ندارد پروانه ی من تمام عشقم تویی کاش می شد فریاد زد کاش می شد قبل از رفتنت می گفتم بی تو می میرم پروانه ی من برگرد جمعه 9 / 11 / 1392برچسب:, :: 20:5 :: نويسنده : akram چه دردی است در میان جمع بودن
چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : akram دلم کمی خدا میخواهد ... کمی سکوت ... کمی آخرت ... دلم دل بریدن میخواهد ... کمی اشک ... کمی بهت ... کمی آغوش آسمانی ... دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست ! و یک خدا ؟! تا کمی با هم قدم بزنیم فقط همین ... چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : akram کمی عوض شدم ... دیریست از خداحافظی ها ... غمگین نمی شوم ... به کسی تکیه نمی کنم ... از کسی انتظار محبت ندارم ... خودم بوسه می زنم بر دستانم ... سر به زانوهایم می گذارم و سنگ صبور خودم می شوم !
چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:6 :: نويسنده : akram بعضی وقتا سکوت میکنی ... چون اینقدر رنج کشیدی که نمیخوای حرف بزنی ! بعضی وقتا سکوت میکنی ... چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری ! گاهی سکوت یه اعتراضه ... گاهی هم انتظار ... اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه غمی که توی وجودت داری رو توصیف کنه !
چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:3 :: نويسنده : akram
این روزا با خودم درگیرم! بر سر رفتن و نرفتن، بودن و نبودن! موندن و نموندن ... اگه برم میگی کم آوردی، میگی عشقت دروغ بود، اگه نرم باید شاهد تحقیر شدنم باشم، نه پیش خودت، پیش همه ... پیش همه اونایی که ی روز آرزو داشتن جای من باشن ...! لحظه ای با تو باشن ... چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 21:52 :: نويسنده : akram ديگه دست و دلم به نوشتنم نميره
اين روزا خيلي حالم بده سردر گمم گيجم ديوونه شدم انگار نميدونم بايد چيكار كنم
یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:42 :: نويسنده : akram امـــ ـروز ...تنــــهایـــی... مـــن آغــاز می شــ ـود
مــاتــــــ و مبهـوتــــــــ و منتظــ ـر! منتظــ ـر کسی کــﮧ تمـــامـــــــــ وجودمــــــــ استـــــــــ ... و مــ ـن میـدانمــــــــ او حتـــ ـی ... تـــ ـولـدمـــــ را بـــﮧ من تــَسلـیـَتـــــــــ همـــــــ نمـی گویــــد ... یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : akram زمین به مرد بودنت نیاز داره, مردباش
مردونه حرف بزن....... مردونه بخند......
مردونه عشق بورز..... مردونه گریه کن.... مردونه ببخش..... مرد باش,نه فقط با جسمت,با نگاهت,با ااحساست,با آغوشت مرد باش وهیچوقت نامردی نکن.... مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : akram
گاهی اوقات ادم خیلی حرف داره دلش پره ولی نمیدونه چی بگه از چی بگه ازکجا بگه... منم الن همین حس رو دارم دوست دارم حرف بزنم تا خالی شم غبار غم از روی دلم برداشته بشه ولی نمیدونم از چی بگم...
یک شنبه 8 / 9 / 1392برچسب:, :: 12:12 :: نويسنده : akram گریه میکنم به احترام تو گریه میکنم به خاطر خودم گریه میکنم که تنهایی من کادوی توئه واسه تولدم میشه چشماتو به من قرض بدی جای هردومون میخوام گریه کنم داره دلتنگی کلافم میکنه مثه آسمون میخوام گریه کنم عذاب میکشم . . .
جمعه 6 / 9 / 1392برچسب:, :: 14:10 :: نويسنده : akram
ازم دوری اما دلت با منه ازت دورم اما دلم روشنه تو چشمای تو عکس چشمامه و تو چشمای من عکس چشمای تو تو این لحظه هایی که دورم ازت همه خاطره هامونو خط به خط دوباره تو ذهنم نگا میکنم دارم اسمتو هی صدا میکنم کی گفته از عشق تو دست میکشم دارم با خیالت نفس میکشم چه حس عجیبی چه آرامشی تو هم با خیالم نفس میکشی میدونم تو هم مثل من دلخوری تو هم مثل من بغضتو میخوری نگاهت پر از حرف و درد دله ولی خب تموم میشه این فاصله دوباره مثه اون روزای قدیم که با هم تو بارون قدم میزدیم از احساس همدیگه حض میکنیم زمینو زمانو عوض میکنیم . . . جمعه 6 / 9 / 1392برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : akram دلیلِ این همه درد چیه؟ احساس میکنم روحم آتیش میگیره هر لحظه بخاطر این بُغض ... منتظرم خفه بشم ... خدایا دلیلِ اینا چیه؟ خدایا میدونم این روزا حرفام بوی ناشکری میده اما تو به حسابِ تنهایی و درد و دِل بذار ، تموم زندگیم رو دلتنگی پُر کرده ، دلتنگِ کسی هستم که دوستش داشتم و ترکم کرد خدایا درد دارم میفهمی؟ دردایی که کابوسِ شبهامِ و حقیقت ِ روزهام شده و حسرتی که به قلبم موند ... خدایا دلتنگم میفهمی؟ دلتنگِ کسی که فرصت اندکی واسه خواستن و داشتنش داشتم ... این حقِ من نیست !!! که به آتش گناهی که عشق در اون سهمی داشت من رو بسوزونند...
چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : akram چه بگویم که ضربه ی آخر را " خدایم " زد ...
آن زمان که برای رفتنت استخاره کردی و " خوب " در اومد ...
چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 23:4 :: نويسنده : akram
به سلامتیه آرزوهایی که هیچگاه لمس نکردی ... به سلامتیه عشقی که طالعش باتو نبود و هنوزم دوستش داری ... به سلامتیه شبهایی که توی تنهاییت گریه کردی وندونستی چرا ... به سلامتیه دوستایی که از پشت خنجر زدن ... چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 23:2 :: نويسنده : akram خدایا کودکی اَم را گرفتی جوانی اَم را دادی ...
چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : akram یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟ جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟ وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟ ذره ذره٬قطره قطره٬ میسوزم اما میمونم هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم میدونم یه روز دوباره می تونم تو رو ببینم
یک شنبه 3 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : akram
*چه کسی می گوید که من هیچ ندارم ... !؟*
*چنــد ساعتی با هم بودیــم!
**یِکبار تو خواستی،مَن نَخواستَم، **
*مداد به دست ميگيرم ... * یک شنبه 3 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : akram خخخخخخخخخخخخخدا این چه سرنوشتی من دارم دیگ بسه این همه عذاب دارم توان کدوم کارمو پس میدم ای خدا چقد امتحان کی میخواد این امتحان کردنا تموم میشه
پنج شنبه 25 / 7 / 1392برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : akram تو، سه شنبه 17 / 6 / 1392برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : akram
خدا اگه قرار این دفه جداشم اگه قرار ازم بگیری قبلش نفسمو بگیر
جمعه 23 / 5 / 1392برچسب:, :: 13:26 :: نويسنده : akram دوباره مشکل دوباره سختی دوباره احساس جدایی از یار از زندگیم از تمام وجودم....این تو میخواهی بمانی ولی دیگران نه.. چرا این سرنوشت من است انگار به ازای هرماه خوشی در کنار تو باید 1بار طعم تلخ جدایی را حس کنم...خخخخخخخدا من بریدمن دیگه توانی برای امتحان کردن ندارم....میدانم فرشته ای که به من دادی چقد ارزشمند است میدانم باید قدرش را بدانم نیازی به امتحان من نیست به این همه سختی و جدایی نیست.... سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : akram
مرا به ذهنت نه…. به دلت بسپار….
من ازگم شدن درجاهای شلوغ …میترسم …
سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:23 :: نويسنده : akram خواستن ،همیشه توانستن نیست گاهی فقط، داغ بزرگی است که تا ابد بر دلت می ماند
سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : akram
چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد
دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد
اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد
که اشک توی چشمام جمع میشد
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد
لباشو غنچه می کرد ٫ دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند
لبامو می ذاشتم روی لبش
اون لبامو گاز می گرفت عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود میومد و روی پام میشست مثل مجسمه مرمر ونوس مثل بچه ها قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید … می خواستم فقط نگاش کنم هیچ چیز برام مهم نبود فقط اون … تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫ دستمو گرفت آروم برد روی قلبش ٫ داد زدم : خدا … بهارمرده بود
شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : akram
به خداوندی خدا دوستت دارم
و رگهايت از خون محبت جاری ست كه دوستت دارم ...
شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : akram
و این هم از یک عمر مستی کردنم
سالها شبنم پرستی کردنم
ای دل زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دل دیدی که ماتت کردو رفت
خنده ای بر خاطراتت کردو رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل ... شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : akram داره این بغض خفم میکنه آخه چرا وقتی از یه چیزی بدت میاد به سرت میاد چرا وقتی میخوای همه بهت اعتماد داشته باشن ندارن چرا هیچ کاری نمیکنی ولی همه...... چرا تنها کسی که دوست داری راجبت اشتباه قضاوت نکنه ولی..... دوست دارم بمیرم وقتی مادرم بهم اعتماد نداره..... یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : akram شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد... چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید... شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد... باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟؟؟ یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : akram سلامـــــــــــ... امان از نامردی... امان از دورویی... امان از بی اعتمادی... امان از سوءظن بیخودی... امان از زبون بعضیا... امان از دروغ... امان از ستم... امان از هرچی بدیه... امان از دوستت دارم گفتنای الکی... امان از محبتای دروغی... امان امان امان از... *روزگار* یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : akram خنديدن خوب است ، قهقهه عالي است
یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : akram
مادر " مرا ببخش درد بدنم بهانه بود ! کسی رهایم کرده بود... که صدای بلند گریه ام؛ اشک هایت را در آورد...!!! شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : akram
دیشـــب خـــدا آروم صـــدام كـــرد و گفــــت : خـــــوابی؟
شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : akram
زندگی قافیه باران است و درختان امیدم همه بی رنگ شده اند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : akram میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟اینکه هر کاری در توانِت هست براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :مگه من ازت خواستم…..!...
شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : akram خسته شدم از نبودنت
خسته شدم از قلمی
که فقط از تو
برای تو مینویسه
خسته شدم از قلبی
که
فقط برای تو
به عشق تو می تپه
خسته شدم از زندانی
که تمام دیوار های آن
از یاد تو پر شده
و فقط تو میدانی که
این دیوار ها هیچ وقت در نمیشوند
و یادت هیچ وقت
حتی به خاطره هم
تبدیل نمیشوند
خسته شدم...
چقدر دوری...
چقدر فاصله... چقدر انتظار
دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : akram همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش بگی وای از اون روزی که خودش بشه درد دلت دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : akram
دلم برای کسی تنگ است
ولی آخر چرا؟؟؟
چرا اینهمه عشق و وفاداری و
عاقبت بی اعتماد ای کاش میشد راهی را کشف نمود تا در این دنیای پر از دروغ و فریب اعتماد هم جائی پیدا میکرد با همه ی اعتمادی که کردم و از قلبم مایه گذاشتم تنها یک چیز فقط یک چیز بی اعتمادی همه چیز رو بهم ریخت و احساسات عاشقانه ای رو که از اعماق قلبم تقدیم کرده بودم به باد داد افسوس......... افسوس........افسوس چهار شنبه 13 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:31 :: نويسنده : akram خدایا امشب میای کنارم تا یه کم درد دل کنم؟
خدایا…
سه شنبه 12 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : akram
تنها بودن قدرت می خواهد ، و این قدرت را کسی به من داد ، که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم ..!!
سه شنبه 12 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : akram آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|