shaparak
تنهام گذاشت

پک لاغری مهزل (مُهَزِّل = لاغر کننده)، مجموعه ای است که با هدف کاهش وزن و رسیدن به تناسب اندام طراحی شده



 

ودارای قرص های لاغری، متر، سخنرانی های مرتبط با کاهش وزن و تناسب اندام، آموزش حرکات صحیح ورزشی،



 

نکاتکاربردی در طب سنتی، و راهنمای استفاده است که برای اولین بار و به طور اختصاصی، از طریق فروشگاه



 

اینترنتی5040، به صورت یک بسته کامل در اختیار خریداران عزیز قرار گرفته است.

 

  برای خرید اینجا کلیک کنید




پک لاغری مهزّل

این فرآورده طب سنّتی، یک محصول کاملاً گیاهی است که از ترکیبات زیر تشکیل شده است:

  1. میوه زنیانکپسول لاغری مهزل
  2. میوه رازیانه
  3. سرشاخه گلدار سداب
  4. زیره کرمانی
  5. سرشاخه مرزنجوش
  6. پودر بوره ارمنی
  7. لاک مغسول

به علت اینکه تمام موارد تشکیل دهنده این قرص، کاملاً طبیعی و گیاهی هستند، این محصول کاملاً با بدن انسان سازگاری داشته و جایگزینی مناسب برای قرص های لاغری شیمیایی می باشد.

قرص گیاهی مهزّل، دارای مجوز های لازم از وزارت بهداشت، درمان، و آموزش پزشکی کشور است که به شرح ذیل می باشد:

  1. شماره پروانه ساخت: ۰۹۰-۹۱-س-ت
  2. شماره مجوز: ۰۹۰-۹۱-س-ت

 

مشخصات کلی :

  1. به این دلیل که قرص مهزل از مواد گیاهی تشکیل شده است، در صورتی که آن را با عرق زیره استفاده کنید، به دلیل خاصیت لاغر کنندگی عرق زیره، میزان اثر بخشی این قرص نیز افزایش می یابد. البته می توانید این کپسول ها را با آب گرم و چای (ترجیحا چای لاغری تیما که خود دارای خواص لاغر کنندگی است) نیز مصرف نمایید. علاوه بر این، اگر بتوانید این قرص ها را با آب کرفس که دارای خاصیت چربی سوزی فوق العاده ای است مصرف کنید،  تاثیر دارو به میزان قابل ملاحظه ای افزایش می یابد

برای ورود به سایت اصلی فروشگاه اینترنتی 5040 و مشاهده توضیحات کامل و خرید پک لاغری مهزل کلیک کنید.

 

  برای خرید اینجا کلیک کنید

 

 



یک شنبه 22 / 1 / 1393برچسب:, :: 12:44 :: نويسنده : akram
wiki 5040




برای خرید بهترین محصول هابا قیمتی مناسب و باورنکردنی ازبهترین فروشگاه اینترنتی ایران

5040

   


اینجا کلیک کنید!!!                     اینجا کلیک کنید!!!
یک شنبه 22 / 1 / 1393برچسب:, :: 12:42 :: نويسنده : akram
یک شنبه 22 / 1 / 1393برچسب:, :: 12:39 :: نويسنده : akram

 

برای ورود به دنیای 5040


اینجا کلیک کنید


هر آنچه نیاز شماست، با ما

 
فردا   دیر   است
یک شنبه 22 / 1 / 1398برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : akram

روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم


این لحظه های عاشقانه که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم
کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو، اما اعتراف میکنم که یار وفاداری نیست در دنیا غیر از تو!


بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو ، نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره شوند به اطراف تو
روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم ، لحظه به لحظه با تو غنیمت است ، تمام روزهایی که

گذشته مقدس است ، بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو…
کسی که نمیداند عشق چیست ، تو فهمیدی عاشق واقعی کیست ، باز هم تکرار میکنم مثل تو در این دنیا نیست!


عزیزم قدر تو را بیشتر از همیشه میدانم ، همیشه وقتی میبینم تو را، با تمام وجود دوست داشتن را از چشمانت میخوانم
نجات دادی مرا از زندان غمها ، زمانی که تنها بودم


عاشقانه صدا کردی مرا از آنجا که درگیر سکوت بودم
من که وقتی تو را دیدم مات و مبهوت بودم ، باور نمیکردم تو را به دست آورده ام،

باور نمیکردم با تو به سرزمین عشق و احساس آمده ام
روز به روز که میگذرد ، مثل امروز ،از دیروز عاشقتر میشوم !

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : akram

نمی دانم کی این لحظات بی تو بودن تمام خواهد شد.

نمی دانم آیا باز خواهی گشت ؟

و مرا بار دیگر صدا خواهی زد ؟

تمام عشق و زندگی من

بیا که چشمانی اشکبار به جاده ی انتظار خیره مانده

تا روزی تورا که برمیگردی ببیند .

حنجره ای که سکوت اختیار کرده

فریاد برآرد که دوستت دارد

و قلبی که به یادت می تپد بگوید

که بعد از تو دیگر هیچ امیدی به تپیدن ندارد

پروانه ی من تمام عشقم تویی

کاش می شد فریاد زد

کاش می شد قبل از رفتنت می گفتم بی تو می میرم

پروانه ی من برگرد

جمعه 9 / 11 / 1392برچسب:, :: 20:5 :: نويسنده : akram

چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود همواره بستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن...

چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : akram

دلم کمی خدا میخواهد ...

کمی سکوت ...

کمی آخرت ...

دلم دل بریدن میخواهد ...

کمی اشک ...

کمی بهت ...

کمی آغوش آسمانی ...

دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست ! و یک خدا ؟!

تا کمی با هم قدم بزنیم

فقط همین ...

چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : akram

کمی عوض شدم ...

دیریست از خداحافظی ها ...

غمگین نمی شوم ...

به کسی تکیه نمی کنم ...

از کسی انتظار محبت ندارم ...

خودم بوسه می زنم بر دستانم ...

سر به زانوهایم می گذارم و سنگ صبور خودم می شوم !

چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:6 :: نويسنده : akram

بعضی وقتا سکوت میکنی ...

چون اینقدر رنج کشیدی که نمیخوای حرف بزنی !

بعضی وقتا سکوت میکنی ...

چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری !

گاهی سکوت یه اعتراضه ...

گاهی هم انتظار ...

اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که

هیچ کلمه ای نمیتونه

غمی که توی وجودت داری رو توصیف کنه !

چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:3 :: نويسنده : akram

این روزا با خودم درگیرم!

بر سر رفتن و نرفتن،

بودن و نبودن!

موندن و نموندن ...

اگه برم میگی کم آوردی،

میگی عشقت دروغ بود،

اگه نرم باید شاهد تحقیر شدنم باشم،

نه پیش خودت، پیش همه ...

پیش همه اونایی که ی روز آرزو داشتن جای من باشن ...!

لحظه ای با تو باشن ...

چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 21:52 :: نويسنده : akram
 ديگه دست و دلم به نوشتنم نميره

اين روزا خيلي حالم بده

سردر گمم

گيجم

ديوونه شدم انگار

نميدونم بايد چيكار كنم

یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:42 :: نويسنده : akram
 
امـــ ـروز ...تنــــهایـــی... مـــن آغــاز می شــ ـود

مــاتــــــ و مبهـوتــــــــ و منتظــ ـر!

منتظــ ـر کسی کــﮧ تمـــامـــــــــ وجودمــــــــ استـــــــــ ...

و مــ ـن میـدانمــــــــ او حتـــ ـی ...

تـــ ـولـدمـــــ را بـــﮧ من تــَسلـیـَتـــــــــ همـــــــ نمـی گویــــد ...
یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : akram
 
زمین به مرد بودنت نیاز داره, مردباش

مردونه حرف بزن.......

http://mohadese.com/forum/attachment.php?attachmentid=772&d=1310305311
مردونه بخند......

مردونه عشق بورز.....

مردونه گریه کن....

مردونه ببخش.....

مرد باش,نه فقط با جسمت,با نگاهت,با ااحساست,با آغوشت

مرد باش وهیچوقت نامردی نکن....

مخصوصا برای کسی که به مردونگیت  تکیه کرده و باورت کرده
یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : akram

 

 

 

گاهی اوقات ادم خیلی حرف داره دلش پره ولی نمیدونه

چی بگه از چی بگه ازکجا بگه...

منم الن همین حس رو دارم دوست دارم

حرف بزنم تا خالی شم غبار غم از روی دلم

برداشته بشه ولی نمیدونم از چی بگم...گریه

 

 

یک شنبه 8 / 9 / 1392برچسب:, :: 12:12 :: نويسنده : akram

گریه میکنم به احترام تو

 گریه میکنم به خاطر خودم

  گریه میکنم که تنهایی من

    کادوی توئه واسه تولدم

میشه چشماتو به من قرض بدی

  جای هردومون میخوام گریه کنم

داره دلتنگی کلافم میکنه مثه آسمون میخوام گریه کنم

عذاب میکشم . . .

n6eyumuqbbpylknf0ony.jpg

جمعه 6 / 9 / 1392برچسب:, :: 14:10 :: نويسنده : akram

paeez love

ازم دوری اما دلت با منه

ازت دورم اما دلم روشنه

تو چشمای تو عکس چشمامه و

تو چشمای من عکس چشمای تو

تو این لحظه هایی که دورم ازت

همه خاطره هامونو خط به خط

دوباره تو ذهنم نگا میکنم

دارم اسمتو هی صدا میکنم

کی گفته از عشق تو دست میکشم

دارم با خیالت نفس میکشم

چه حس عجیبی چه آرامشی

تو هم با خیالم نفس میکشی

میدونم تو هم مثل من دلخوری

تو هم مثل من بغضتو میخوری

نگاهت پر از حرف و درد دله

ولی خب تموم میشه این فاصله

دوباره مثه اون روزای قدیم

که با هم تو بارون قدم میزدیم

از احساس همدیگه حض میکنیم

زمینو زمانو عوض میکنیم  .   .   .

جمعه 6 / 9 / 1392برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : akram

 دلیلِ این همه درد چیه؟ احساس میکنم روحم آتیش میگیره 

 هر لحظه بخاطر این بُغض ... منتظرم خفه بشم ... 

 خدایا دلیلِ اینا چیه؟ خدایا میدونم این روزا حرفام بوی ناشکری میده

 اما تو به حسابِ تنهایی و درد و دِل بذار ، تموم زندگیم رو دلتنگی 

 پُر کرده ، دلتنگِ کسی هستم که دوستش داشتم و ترکم کرد

 خدایا درد دارم میفهمی؟ دردایی که کابوسِ شبهامِ 

 و حقیقت ِ روزهام شده و حسرتی که به قلبم موند ... 

 خدایا دلتنگم میفهمی؟ دلتنگِ کسی که فرصت اندکی 

 واسه خواستن و داشتنش داشتم ...

  این حقِ من نیست !!! که به آتش گناهی که عشق در اون 

 سهمی داشت من رو بسوزونند...

چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : akram

 چه بگویم که ضربه ی  آخر را   " خدایم " زد ...

 

 آن زمان که برای رفتنت استخاره کردی و " خوب " در اومد ...

چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 23:4 :: نويسنده : akram

به سلامتیه آرزوهایی که هیچگاه لمس نکردی ...

 به سلامتیه عشقی که طالعش باتو نبود و هنوزم دوستش داری ...

به سلامتیه شبهایی که توی تنهاییت گریه کردی وندونستی چرا ...

به سلامتیه دوستایی که از پشت خنجر زدن ...

چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 23:2 :: نويسنده : akram

 خدایا کودکی اَم را گرفتی جوانی اَم را دادی ...
 عقلم را گرفتی عشق را دادی ....
 عشق را گرفتی و تنهایی را دادی ...
 خنده هایم را گرفتی و غم را دادی ...
 آرزوهایم را گرفتیو حسرت را دادی ...
 خدایا برگرد!!!
 من هنوز نفس میکشم ...
 یادت رفت نفسم را بگیری ...

چهار شنبه 4 / 9 / 1392برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : akram

یک شنبه 3 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:23 :: نويسنده : akram

یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم
حالا تو رفتی و نیستی ٬ پس چرا من نمی میرم؟

چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟
چجوری من دلم اومد رو مزارت گل بزارم؟

جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟
دیگه چشمام و نمیخوام. نمیخوام دیگه ببینم!

وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟
من که آتیش میگرفتم٬ چی باعث شد که نسوزم؟

ذره ذره٬قطره قطره٬ میسوزم اما میمونم
خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم

هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم
شایدم من مرده باشم٬ الکی میگن که هستم!

کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم
کاشکی پر نمیکشیدی بالت و شکسته بودم

نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم
دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم

تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم
مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟

میدونم یه روز دوباره می تونم تو رو ببینم
تو پیش خدا دعا کن که منم زود تر بمیرم

یک شنبه 3 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : akram

*چه کسی می گوید که من هیچ ندارم ... !؟*

* من چیـــزهای با ارزشی دارم !*

* حنجره ای برای بغـــض ؛*

* چشمانی برای گریه ،*

* لب هایی برای سکـــوت !*

* دست هایی برای خــــالی ماندن ....*

* پاهایی برای نرفتـــن ... !!!‬*

 

*چنــد ساعتی با هم بودیــم!

من بــه تــو نگــاه میکردم ..

و .. تــو به ساعتت ؛

تـــو قرار داشتی و .. من بی قــراری!*

 

**یِکبار تو خواستی،مَن نَخواستَم، **
** یِکبار مَن خواستَم،تو نَخواستی،با هَم که ساده کُنیم، **
** میشَوَد مَن تـَنـهـا،تو هَم تـَنـهـا...**

 

*مداد به دست ميگيرم ... *

* صفحه ي سفيد كاغذ .. *

* مي خواهم از تو نقشي بكشم !... *

* چشم چشم دو ابرو ... *

* تا همين جا كافي ست !... *

* مي نشينم سير.. *

* نگاهـت ميكنم !..*

یک شنبه 3 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : akram

خخخخخخخخخخخخخدا این چه سرنوشتی

من دارم دیگ بسه این همه عذاب  دارم

توان کدوم کارمو پس میدم ای خدا چقد امتحان 

کی میخواد این امتحان کردنا تموم میشه

پنج شنبه 25 / 7 / 1392برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : akram

تو،

برایِ من

من،

برایِ تو

ومعادله تکمیل است ...

سه شنبه 17 / 6 / 1392برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : akram

 

خدا اگه قرار این دفه  جداشم اگه قرار ازم بگیری قبلش نفسمو بگیر

جمعه 23 / 5 / 1392برچسب:, :: 13:26 :: نويسنده : akram

دوباره مشکل دوباره سختی دوباره احساس جدایی از یار از زندگیم از تمام وجودم....این تو میخواهی بمانی ولی دیگران نه.. چرا این سرنوشت من است انگار به ازای هرماه خوشی در کنار تو باید 1بار طعم تلخ جدایی را حس کنم...خخخخخخخدا من بریدمن دیگه توانی برای امتحان کردن ندارم....میدانم فرشته ای که به من دادی چقد ارزشمند است میدانم باید قدرش را بدانم  نیازی به امتحان من نیست به این همه سختی و جدایی نیست....خجالتیگریه

c6rs1awq9g5eixmxtln7 متن هاي كوتاه و زيباي عاشقانه همراه با عكسهايي رمانتيك

سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : akram

 

مرا به ذهنت نه…. به دلت بسپار….

من ازگم شدن درجاهای شلوغ

…میترسم …

arg7fywzoa499vgbzdyk متن هاي كوتاه و زيباي عاشقانه همراه با عكسهايي رمانتيك

سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:23 :: نويسنده : akram

خواستن ،همیشه توانستن نیست

گاهی فقط،

داغ بزرگی است

که تا ابد بر دلت می ماند

ifygxck0uctni119bhdy متن هاي كوتاه و زيباي عاشقانه همراه با عكسهايي رمانتيك

سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : akram

 

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره

 

 


رنگ چشاش آبی بود

 

 


رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ

 

 

 

وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد

 

 

 

دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم

 

 


مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه

 

 


دوستش داشتم

 

 


لباش همیشه سرخ بود

 

 


مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه ...

 

 

وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد

 

 

 

اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد

 

 

 

که اشک توی چشمام جمع میشد

 

 


دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم

 

 


دیوونم کرده بود . اونم دیوونه بود

 

 

مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد

 

 


دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم

 

 


می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه

 

 


اونوقت دور لباش هم قرمز می شد

 

 


بعد می خندید . می خندید و …

 

 


منم اشک تو چشام جمع میشد

 

 


صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت

 

 


قدش یه کم از من کوتاه تر بود

 

 


وقتی می خواست بوسش کنم ٫ چشماشو میبست سرشو بالا می گرفت

 

 

لباشو غنچه می کرد ٫ دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند

 

 


من نگاش می کردم ٫ اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد

 

 


تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫

 

 

لبامو می ذاشتم روی لبش

 

 


داغ بود٫ وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود

 


می سوختم همه تنم می سوخت دوست داشت لباشو گاز بگیرم من دلم نمیومد

 

اون لبامو گاز می گرفت

 


چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫ صاف و ساده …

 


وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫

 


نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد

 


شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد

 


من هم موهاشو نوازش میکردم

 

عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره

 

شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود

 


دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫

 


لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید ٫

 


جاش که قرمز می شد می گفت :

 


هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن

 


منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم

 


تا یک هفته جاش می موند

 


معاشقه من و اون همیشه طولانی بود

 


تموم زندگیمون معاشقه بود

 


نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت

 


همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫

 

    

 

میومد و روی پام میشست

 


سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت

 


دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫

 


می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟

 


می گفتم : نه

 


می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو …

 


بعد می خندید ٫ می خندید …

 


منم اشک تو چشام جمع می شد

 


اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره

 


وقتی لخت جلوم وامیستاد ٫ صدای قلبمو می شنیدم

 


با شیطنت نگام می کرد پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود

 

مثل مجسمه مرمر ونوس

 


تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد

 

مثل بچه ها قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید …

 


وقتی می گرفتمش گازم می گرفت

 


بعد یهو آروم می شد به چشام نگاه می کرد

 


اصلا حالی به حالیم می کرد

 


دیوونه دیوونه …

 


چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو

 


لباش همیشه شیرین بود

 


مثل عسل …

 


بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم

 


نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم

 

می خواستم فقط نگاش کنم

 

هیچ چیز برام مهم نبود فقط اون …

 


من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .

 


خودش نمی دونست نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم

 

تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد

 


بهار پژمرد هیچکس حال منو نمی فهمید

 

دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫

 

دستمو گرفت آروم برد روی قلبش ٫

 


گفت : می دونی قلبم چی می گه؟

 


بعد چشاشو بست

 


تنش سرد بود دستمو روی سینه اش فشار دادم هیچ تپشی نبود

 

داد زدم : خدا … بهارمرده بود

 


من هیچی نفهمیدم ولو شدم رو زمین

 

 
هیچی نفهمیدم هیچکس نمی فهمه من چی میگم

 


هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫

 


هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫

 


هنوزم دیوونه ام ...

 


شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : akram

 

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای بيقرار دلم ، ای تك درخت دشت سرخ قلبم ،

به همين لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

ای آنكه چشمت بارانی ست ، ای تو كه روحت شادابی ست ،
 

و رگهايت از خون محبت جاری ست

به آن كعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من

به همان لحظه ديدارمان قسم دوستت دارم

نمی دانم كلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بيان كنم تا تو باور كنی

 كه دوستت دارم ...

 


شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : akram

 

و این هم از یک عمر مستی کردنم

 

 

                                        سالها شبنم پرستی کردنم

 

 

 

  ای دل زهر جدایی را بخور

 

 

 

                             چوب عمری با وفایی را بخور

 

 

 

  ای دل دیدی که ماتت کردو رفت

 

 

                                    خنده ای بر خاطراتت کردو رفت

 

 

 

  من که گفتم این بهار افسردنیست

 

  

 

  من که گفتم  این  پرستو رفتنیست

 

 

 

 

                                         آه عجب کاری به دستم داد دل

 

 

  هم شکست و هم شکستم داد دل ...

شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : akram

داره این بغض خفم میکنه

آخه چرا وقتی از یه چیزی بدت میاد به سرت میاد

چرا وقتی میخوای همه بهت اعتماد داشته باشن ندارن

چرا هیچ کاری نمیکنی ولی همه......

چرا تنها کسی که دوست داری راجبت اشتباه قضاوت نکنه ولی.....

دوست دارم بمیرم وقتی مادرم بهم اعتماد نداره.....

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : akram

شیشه ای می شکند ...

 یک نفر می پرسد...

چرا شیشه شکست؟

 مادری می گوید...

شاید این رفع بلاست

 یک نفر زمزمه کرد...

باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد،

شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم

 مثل آن شیشه ی مغرورشکست،

 عابری خنده کنان می آمد...

تکه ای از آن را بر می داشت...

مرحمی بر دل تنگم می شد...

 اما امشب دیدم...

 هیچ کس هیچ نگفت،

قصه ام را نشنید...

از خودم می پرسم

آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟؟؟

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : akram

سلامـــــــــــ...

امان از نامردی...

امان از دورویی...

امان از بی اعتمادی...

امان از سوءظن بیخودی...

امان از زبون بعضیا...

امان از دروغ...

امان از ستم...

امان از هرچی بدیه...

امان از دوستت دارم گفتنای الکی...

امان از محبتای دروغی...

امان

امان

امان از...

*روزگار*

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : akram

خنديدن خوب است ، قهقهه عالي است

گريستن آدم را آرام مي كند

اما ...

لعنت بر بغض... !

 

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : akram

مادر " مرا ببخش درد بدنم بهانه بود ! 

کسی رهایم کرده بود... 

که صدای بلند گریه ام؛ 

اشک هایت را در آورد...!!!

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : akram

 

 

دیشـــب خـــدا آروم صـــدام كـــرد و گفــــت : خـــــوابی؟


عشــــقت داره قــــربون یــــكی دیــــگـه میــره... 

اونـــوقت تــــو راحت خوابیــــدی؟؟؟!!! .....

لبخنــــدی زدم و گفتــــم : خـــــــــدا جونم "

این همون مخــــلوقی هست كـﮧ وقتــی آفریدیـــش به خودت آفـــــرین گفتی!!!

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : akram

زندگی  قافیه باران است

من اگر پاییزم

و درختان امیدم همه بی رنگ شده اند

تو بهاری و

به اندازه باران خدا زیبایی

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : akram

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟اینکه هر کاری در توانِت هست براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :مگه من ازت خواستم…..!...

 

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : akram
 

خسته شدم از نبودنت

 

خسته شدم از قلمی

  

که فقط از تو

  

برای تو مینویسه

  

خسته شدم از قلبی

  

که

  

فقط برای تو

 

به عشق تو می تپه

 

خسته شدم از زندانی

 

که تمام دیوار های آن

  

از یاد تو پر شده

 

و فقط تو میدانی که

 

این دیوار ها هیچ وقت در نمیشوند

  

و یادت هیچ وقت

  

حتی به خاطره هم

 

تبدیل نمیشوند

 

خسته شدم...

  

چقدر دوری...

 

چقدر فاصله...

چقدر انتظار


دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : akram

همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش بگی

وای از اون روزی که خودش بشه درد دلت

دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : akram

http://www.smsplz.com/wp-content/uploads/2013/04/1365864577306352_large.gif

یک شنبه 17 / 3 / 1392برچسب:, :: 22:5 :: نويسنده : akram

http://up.webshad.ir/omid/image/love/9/2-pic.gif

 

http://www.eshghentezar.com/imgcenter/uploads/1380138017.gif

یک شنبه 17 / 3 / 1392برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : akram

یک شنبه 17 / 3 / 1392برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : akram

چهار شنبه 13 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : akram

 

 

دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریا می دوخت

و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد

و پری دلم را با وجود خود خالی

دلم برای کسی تنگ است

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

دلم برای کسی تنگ است

که بیاید

و به هر رفتنی پایان دهد

دلم برای کسی تنگ است

که آمد

رفت

...... و پایان داد

کسی ....

کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود

كسی كه دوستش دارم ....

عاشقانــــــه همیشـــــــه تا ابد تاخود خداونـــــد!
 
دلم برای تو تنگ است ....

 

ولی آخر چرا؟؟؟

 

 

چرا اینهمه عشق و وفاداری و

 

عاقبت بی اعتماد

 

ای کاش میشد راهی را کشف نمود تا در این دنیای


پر از دروغ و فریب اعتماد هم جائی پیدا میکرد


 

با همه ی اعتمادی که کردم و از قلبم مایه گذاشتم

 

تنها یک چیز 

 

فقط یک چیز

 

بی اعتمادی همه چیز رو بهم ریخت و

 

احساسات عاشقانه ای رو که از

 

اعماق قلبم تقدیم کرده بودم به باد داد


افسوس......... افسوس........افسوس

چهار شنبه 13 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:31 :: نويسنده : akram

خدایا امشب میای کنارم تا یه کم درد دل کنم؟


می دونم سرت شلوغه…منم همیشه مزاحمم


اما یه امشب و کنارم باش که درد تنهایی به استخوانم رسیده است!!


خدایا می دونم می بینیم و صدای زجه هام  و هرلحظه می شنوی


پس تو هم حرفی بزن در برابر این همه درد دل و نالید نم


خدایا…


 می دونی خسته شدن از زندگی و کم آوردم یعنی چه؟


می دونی طعم اشکی که به خون می ماند یعنی چه؟


می دونی روبروی آینه ایستادن وبا تصویری تکراری حرف زدن یعنی چه؟


می دونی زخمهای کهنه را یکی یکی شمردن و دم بر نیاوردن یعنی چه؟


میدونی چه حسی داره وقتی از درد لبریزی و کسی نیست  سنگ صبورت باشه؟


میدونی وقتی همدلی  نیست خودت را اروم کردن یعنی چه؟

 

خدایا…


می دونی….؟؟!!


کنارم باش که جز تو فریاد رسی  نیست

سه شنبه 12 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : akram


تنها بودن قدرت می خواهد ،

و این قدرت را کسی به من داد ،

که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم ..!!

 

سه شنبه 12 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : akram

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدیدامیدوارم خوشتون بیاد
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 818
بازدید کل : 58017
تعداد مطالب : 100
تعداد نظرات : 62
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


کد موزیک می خوای؟
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


IranSkin go Up
Online User
قالب میهن بلاگ تقویم جلالی


ساعتهای فلش زیباوفانتزی

Rima tools