shaparak
تنهام گذاشت
خواستن ،همیشه توانستن نیست گاهی فقط، داغ بزرگی است که تا ابد بر دلت می ماند سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : akram
چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد
دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد
اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد
که اشک توی چشمام جمع میشد
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد
لباشو غنچه می کرد ٫ دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند
لبامو می ذاشتم روی لبش
اون لبامو گاز می گرفت عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود میومد و روی پام میشست مثل مجسمه مرمر ونوس مثل بچه ها قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید … می خواستم فقط نگاش کنم هیچ چیز برام مهم نبود فقط اون … تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫ دستمو گرفت آروم برد روی قلبش ٫ داد زدم : خدا … بهارمرده بود
شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : akram
به خداوندی خدا دوستت دارم
و رگهايت از خون محبت جاری ست كه دوستت دارم ...
شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : akram
و این هم از یک عمر مستی کردنم
سالها شبنم پرستی کردنم
ای دل زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
ای دل دیدی که ماتت کردو رفت
خنده ای بر خاطراتت کردو رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل ... شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : akram داره این بغض خفم میکنه آخه چرا وقتی از یه چیزی بدت میاد به سرت میاد چرا وقتی میخوای همه بهت اعتماد داشته باشن ندارن چرا هیچ کاری نمیکنی ولی همه...... چرا تنها کسی که دوست داری راجبت اشتباه قضاوت نکنه ولی..... دوست دارم بمیرم وقتی مادرم بهم اعتماد نداره..... یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : akram شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد... چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید... شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد... باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟؟؟ یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : akram سلامـــــــــــ... امان از نامردی... امان از دورویی... امان از بی اعتمادی... امان از سوءظن بیخودی... امان از زبون بعضیا... امان از دروغ... امان از ستم... امان از هرچی بدیه... امان از دوستت دارم گفتنای الکی... امان از محبتای دروغی... امان امان امان از... *روزگار* یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : akram خنديدن خوب است ، قهقهه عالي است
یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : akram
مادر " مرا ببخش درد بدنم بهانه بود ! کسی رهایم کرده بود... که صدای بلند گریه ام؛ اشک هایت را در آورد...!!! شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : akram
دیشـــب خـــدا آروم صـــدام كـــرد و گفــــت : خـــــوابی؟
شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : akram
زندگی قافیه باران است و درختان امیدم همه بی رنگ شده اند تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : akram میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟اینکه هر کاری در توانِت هست براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :مگه من ازت خواستم…..!...
شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : akram خسته شدم از نبودنت
خسته شدم از قلمی
که فقط از تو
برای تو مینویسه
خسته شدم از قلبی
که
فقط برای تو
به عشق تو می تپه
خسته شدم از زندانی
که تمام دیوار های آن
از یاد تو پر شده
و فقط تو میدانی که
این دیوار ها هیچ وقت در نمیشوند
و یادت هیچ وقت
حتی به خاطره هم
تبدیل نمیشوند
خسته شدم...
چقدر دوری...
چقدر فاصله... چقدر انتظار
دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : akram همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش بگی وای از اون روزی که خودش بشه درد دلت دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : akram آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |