shaparak
تنهام گذاشت

خواستن ،همیشه توانستن نیست

گاهی فقط،

داغ بزرگی است

که تا ابد بر دلت می ماند

ifygxck0uctni119bhdy متن هاي كوتاه و زيباي عاشقانه همراه با عكسهايي رمانتيك

سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : akram

 

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره

 

 


رنگ چشاش آبی بود

 

 


رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ

 

 

 

وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد

 

 

 

دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم

 

 


مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه

 

 


دوستش داشتم

 

 


لباش همیشه سرخ بود

 

 


مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه ...

 

 

وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد

 

 

 

اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد

 

 

 

که اشک توی چشمام جمع میشد

 

 


دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم

 

 


دیوونم کرده بود . اونم دیوونه بود

 

 

مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد

 

 


دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم

 

 


می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه

 

 


اونوقت دور لباش هم قرمز می شد

 

 


بعد می خندید . می خندید و …

 

 


منم اشک تو چشام جمع میشد

 

 


صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت

 

 


قدش یه کم از من کوتاه تر بود

 

 


وقتی می خواست بوسش کنم ٫ چشماشو میبست سرشو بالا می گرفت

 

 

لباشو غنچه می کرد ٫ دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند

 

 


من نگاش می کردم ٫ اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد

 

 


تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫

 

 

لبامو می ذاشتم روی لبش

 

 


داغ بود٫ وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود

 


می سوختم همه تنم می سوخت دوست داشت لباشو گاز بگیرم من دلم نمیومد

 

اون لبامو گاز می گرفت

 


چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫ صاف و ساده …

 


وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫

 


نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد

 


شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد

 


من هم موهاشو نوازش میکردم

 

عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره

 

شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود

 


دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫

 


لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید ٫

 


جاش که قرمز می شد می گفت :

 


هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن

 


منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم

 


تا یک هفته جاش می موند

 


معاشقه من و اون همیشه طولانی بود

 


تموم زندگیمون معاشقه بود

 


نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت

 


همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫

 

    

 

میومد و روی پام میشست

 


سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت

 


دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫

 


می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟

 


می گفتم : نه

 


می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو …

 


بعد می خندید ٫ می خندید …

 


منم اشک تو چشام جمع می شد

 


اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره

 


وقتی لخت جلوم وامیستاد ٫ صدای قلبمو می شنیدم

 


با شیطنت نگام می کرد پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود

 

مثل مجسمه مرمر ونوس

 


تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد

 

مثل بچه ها قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید …

 


وقتی می گرفتمش گازم می گرفت

 


بعد یهو آروم می شد به چشام نگاه می کرد

 


اصلا حالی به حالیم می کرد

 


دیوونه دیوونه …

 


چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو

 


لباش همیشه شیرین بود

 


مثل عسل …

 


بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم

 


نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم

 

می خواستم فقط نگاش کنم

 

هیچ چیز برام مهم نبود فقط اون …

 


من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .

 


خودش نمی دونست نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم

 

تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد

 


بهار پژمرد هیچکس حال منو نمی فهمید

 

دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫

 

دستمو گرفت آروم برد روی قلبش ٫

 


گفت : می دونی قلبم چی می گه؟

 


بعد چشاشو بست

 


تنش سرد بود دستمو روی سینه اش فشار دادم هیچ تپشی نبود

 

داد زدم : خدا … بهارمرده بود

 


من هیچی نفهمیدم ولو شدم رو زمین

 

 
هیچی نفهمیدم هیچکس نمی فهمه من چی میگم

 


هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫

 


هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫

 


هنوزم دیوونه ام ...

 


شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : akram

 

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای بيقرار دلم ، ای تك درخت دشت سرخ قلبم ،

به همين لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

ای آنكه چشمت بارانی ست ، ای تو كه روحت شادابی ست ،
 

و رگهايت از خون محبت جاری ست

به آن كعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من

به همان لحظه ديدارمان قسم دوستت دارم

نمی دانم كلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بيان كنم تا تو باور كنی

 كه دوستت دارم ...

 


شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : akram

 

و این هم از یک عمر مستی کردنم

 

 

                                        سالها شبنم پرستی کردنم

 

 

 

  ای دل زهر جدایی را بخور

 

 

 

                             چوب عمری با وفایی را بخور

 

 

 

  ای دل دیدی که ماتت کردو رفت

 

 

                                    خنده ای بر خاطراتت کردو رفت

 

 

 

  من که گفتم این بهار افسردنیست

 

  

 

  من که گفتم  این  پرستو رفتنیست

 

 

 

 

                                         آه عجب کاری به دستم داد دل

 

 

  هم شکست و هم شکستم داد دل ...

شنبه 4 / 4 / 1392برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : akram

داره این بغض خفم میکنه

آخه چرا وقتی از یه چیزی بدت میاد به سرت میاد

چرا وقتی میخوای همه بهت اعتماد داشته باشن ندارن

چرا هیچ کاری نمیکنی ولی همه......

چرا تنها کسی که دوست داری راجبت اشتباه قضاوت نکنه ولی.....

دوست دارم بمیرم وقتی مادرم بهم اعتماد نداره.....

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : akram

شیشه ای می شکند ...

 یک نفر می پرسد...

چرا شیشه شکست؟

 مادری می گوید...

شاید این رفع بلاست

 یک نفر زمزمه کرد...

باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد،

شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم

 مثل آن شیشه ی مغرورشکست،

 عابری خنده کنان می آمد...

تکه ای از آن را بر می داشت...

مرحمی بر دل تنگم می شد...

 اما امشب دیدم...

 هیچ کس هیچ نگفت،

قصه ام را نشنید...

از خودم می پرسم

آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟؟؟

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : akram

سلامـــــــــــ...

امان از نامردی...

امان از دورویی...

امان از بی اعتمادی...

امان از سوءظن بیخودی...

امان از زبون بعضیا...

امان از دروغ...

امان از ستم...

امان از هرچی بدیه...

امان از دوستت دارم گفتنای الکی...

امان از محبتای دروغی...

امان

امان

امان از...

*روزگار*

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : akram

خنديدن خوب است ، قهقهه عالي است

گريستن آدم را آرام مي كند

اما ...

لعنت بر بغض... !

 

یک شنبه 24 / 3 / 1392برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : akram

مادر " مرا ببخش درد بدنم بهانه بود ! 

کسی رهایم کرده بود... 

که صدای بلند گریه ام؛ 

اشک هایت را در آورد...!!!

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : akram

 

 

دیشـــب خـــدا آروم صـــدام كـــرد و گفــــت : خـــــوابی؟


عشــــقت داره قــــربون یــــكی دیــــگـه میــره... 

اونـــوقت تــــو راحت خوابیــــدی؟؟؟!!! .....

لبخنــــدی زدم و گفتــــم : خـــــــــدا جونم "

این همون مخــــلوقی هست كـﮧ وقتــی آفریدیـــش به خودت آفـــــرین گفتی!!!

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : akram

زندگی  قافیه باران است

من اگر پاییزم

و درختان امیدم همه بی رنگ شده اند

تو بهاری و

به اندازه باران خدا زیبایی

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : akram

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟اینکه هر کاری در توانِت هست براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :مگه من ازت خواستم…..!...

 

شنبه 21 / 3 / 1392برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : akram
 

خسته شدم از نبودنت

 

خسته شدم از قلمی

  

که فقط از تو

  

برای تو مینویسه

  

خسته شدم از قلبی

  

که

  

فقط برای تو

 

به عشق تو می تپه

 

خسته شدم از زندانی

 

که تمام دیوار های آن

  

از یاد تو پر شده

 

و فقط تو میدانی که

 

این دیوار ها هیچ وقت در نمیشوند

  

و یادت هیچ وقت

  

حتی به خاطره هم

 

تبدیل نمیشوند

 

خسته شدم...

  

چقدر دوری...

 

چقدر فاصله...

چقدر انتظار


دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : akram

همیشه یکی هست که درد دلت رو بهش بگی

وای از اون روزی که خودش بشه درد دلت

دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : akram

http://www.smsplz.com/wp-content/uploads/2013/04/1365864577306352_large.gif

یک شنبه 17 / 3 / 1392برچسب:, :: 22:5 :: نويسنده : akram
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدیدامیدوارم خوشتون بیاد
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 824
بازدید کل : 58023
تعداد مطالب : 100
تعداد نظرات : 62
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


کد موزیک می خوای؟
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


IranSkin go Up
Online User
قالب میهن بلاگ تقویم جلالی


ساعتهای فلش زیباوفانتزی

Rima tools